روتین زندگی من
روتین زندگیم شده همین که صبحها حدود ساعت شش و نیم بیدار میشم بعد اینکه اقامونو راهی کردم سریال دلدادگان رو از آی فیلم میبینم و صبحانه ام رو میخوردم بعد کم کم آماده میشم و میرم سراغ نانا که با ناز ونوازش بیدارش میکنم و آماده اش میکنم .نانا عاشق پوشیدن پبراهن و جوراب شلوزایه و با اینکه خوا هم سرد شده بازم کوتاه نمیاد و صبح به صبح مجبورم میکنه که همین تیپی بیاد مهدکودک . خلاصه لباساشو که تنش میکنم موهای خوش رنگ حناییشو شونه میکنم و میباقم و بعدشم مسواکشو میزنه. صبحانه شو توی مهد مربیش بهش میده .منم ظرف غذاشو آماده میکنم و معمولا یکی دوتا میوه هم براش میذارم. بعدم میرم سراغ حنا که معمولا این مواقع مثل فرشته ها خوابیده . اگه مای ...